فرهامفرهام، تا این لحظه: 10 سال و 6 ماه و 10 روز سن داره

فرهام نفس مامان و بابا

این روزهای فرهام جونی

گل پسر مامان چهارمین مرواریدت مبارک آقا فرهام این روزها مثل موشک از این طرف به اون طرف میری و اصلا یه جا بند نمیشی دقیقا 25 تیر ماه شما شروع کردی چهار دست و پا راه رفتن و من و بابایی کلی ذوقیدیم وقتی بهت میگم بیا تو بغلم فوری دستات را به سمتم دراز میکنی عاشق بادکنکی و روزی یه دونه میترکونی و بابایی همش کارش بادکنک خریدنه از اونجایی که خیلی بابایی تشریف داری یه وقتایی بابا بابا صداش میکنی اما ناقلا مامی رو نمیگی عاشق انواع سیم و سبد و گوشی تلفن و کنترل تلویزیون و بخصوص لپ تابی ... مامان جان لپ تاب ترکوندی  الهی قربونت برم وقتی که صدای اذان پخش میشه با دقت گوش میدی همراه ما سر سفره غذا میش...
4 مرداد 1393

غذا خوردن پسملی

خب مامان جون من آماده ام تا دستپخت شمارو بخورم ...     اوهم انگار که طعم خوبی داره...   بله خوشم اومد...       چیه نگاه کردن داره خب دارم به به میخورم دیگه...   مادر فدای اون لبخند و نگاه قشنگت   ...
30 تير 1393

فرهام جونی در 7 ماهگی و 8 ماهگی

پسر خوبم این روزها حسابی بزرگ شدی و کلی شیطون ... برای همین وقت زیادی از مامان میگیری و من زیاد فرصت نمیکنم که مطالب را بنویسم پس به گذاشتن عکسهای خوشگلت بسنده میکنم تا بعد....                                                     عاشقتم نفسممممممممممممم ...
25 تير 1393

عکاسی مامانی از فرهام خوشجله

پسرم این عکس هارو بعد از حمام  در یه روز گرم تابستان ازت گرفتم ... پسرکم عاشق حمام کردنی و کلی آب بازی میکنی تو حمام (البته مامانی خیلی حواسش جمعه که تو مصرف آب صرفه جویی کنه)  دووووووووووووووووووووووووووووووووووووست دارم                       ...
9 تير 1393

نوروز 1393

عکسهای آقا فرهام در اولین نوروز زندگیش... الهی همیشه روزهای زندگیت نوروز باشه و خوشبخت باشی پسرکم...       پسملی در میان شکوفه های بهاری باغ آقاجون...       پسر اندر بغل پدر     پسملی و باباشی و آقا جون   فدای اون لبخند قشنگت       عکس سه نفره...                     دوست دارم فرهام جوووووووووووووووووونیییییییییییییییییییی ...
7 تير 1393